.
صفحه اصلي آرشيو جستجو پيوند ها تماس با ما
 
آخرین عناوین
آداب روزه دارى در گلستان
معصومه كريميان
آداب روزه دارى در گلستان

راديو لامپى خانه مادربزرگ با آن جعبه چوبى و بزرگ تنها وسيله ارتباطى بود كه با نزديك شدن به افطار به پيشواز اذان مى رفت و آن زمان شيطنت بچه ها با به هم زدن پر سروصداى ليوان هاى چاى گل مى كرد و اما بزرگترها كارى به آنها نداشتند همه مشغول چيدن سفره افطار بودند. سفره اى كه تابستان ها در تراس بزرگ خانه قديمى جايى كه هنوز پنجره هيچ آپارتمانى به آن مشرف نبود پهن مى شد تا لب هاى تشنه روزه گيران خانه پس از يك روز اطاعت از واجب خداوندى با نعمت هايى كه او براى بندگانش خواسته سيراب شود.
سفره هاى فراموش نشدنى با نان هاى پادرازى كه روى آن سياه دانه هاى خوشبو ريخته بودند، سفره اى از خوراكى هاى رنگارنگ، فرنى با مغز پسته، يك نوع مسقطى زردرنگ با خلال بادام، حلواى زعفرانى آرد برنج، سبزى خوردن باغچه حياط، شير محلى، خرما و هرآنچه كه اعضاى خانواده مايل بودند زينت بخش سفره افطار گرگانى ها بود.
غذاى ميهمانى هاى افطار هم كه گاهى بچه ها را با خود به آنجا مى بردند همين بود اما براى شام ميهمانى هاى ماه رمضان اغلب آش، آبگوشت و شامى مى پختند. مادربزرگ مى گفت كه از زمان هاى قديم رسم همين بوده كه شام ماه رمضان با پلو همراه نباشد و هركس ميهمانى داشته باشد همين ها را بپزد. آن سال ها به سرآمده و حالا غذاهاى چرب و ديس هاى بزرگ پلو براى شام پخته مى شود.
اسدالله معطوفى، تاريخ نگارى كه در حوزه مردم نگارى در استان گلستان پژوهش ها و تأليفات زيادى دارد درباره آداب ماه رمضان در استرآباد يا استان گلستان فعلى مى گويد: آب داغ خوردن يكى از آداب خاص افطار باز كردن گرگانى ها بود، كه به آن نرم بلاغ (نرم كردن بلاغ) مى گفتند. آب گرم حنجره و معده خشك را براى خوردن لقمه آماده مى كرد كه افطار باز كردن با آن رسم بود.
«ترك» غذاى خاص ديگر گرگانى ها در ماه رمضان بود. ترك همان مسقطى روان است منتهى آميخته با زعفران و خلال بادام كه در ظرف هاى كوچك به اندازه هر فرد جا مى شد و به خاطر رنگ زيبايش جلوه خوشرنگى به سفره افطارى مى داد و در كنار فرنى پاى هميشگى سفره هاى افطار بود.
حلوا گردو هم يكى از دسرهاى قديمى بود؛ البته اين حلوا در ۳ جاى ديگر هم استفاده مى شد اگر ميهمان مهم و عزيزى مانند عروس و داماد يا بزرگان طايفه مى آمدند به پاس احترام حلوا گردو هم سر سفره افطار مى گذاشتند. حلوا گردو با آرد برنج درست مى شد و به صورت پودر نبود بلكه به قول استرآبادى ها بايد زير دندان بيايد و ريزريز باشد. برنج را ريزريز مى كردند و با روغن كرمانشاهى و تكه هاى گردو و آن را تفت مى دادند. افراد مرفه با عسل آن را درست مى كردند. اين حلوا بايد به اصطلاح شلاق مى خورد به صورتى كه از خودش روغن پس مى داد.
معطوفى مى گويد: براى رفع عطش در ماه رمضانى كه مصادف با تابستان بود مردم از يخ كش ها يخ مى خريدند. يخ كشى در استرآباد قديم شغل بود. يخ ها را از يخچال هاى طبيعى ارتفاعات مى آوردند. در كيسه گونى كاه مى ريختند و دور يخ مى پيچيدند و كيسه گونى را هم محكم گل مى گرفتند و در سردابه مى گذاشتند. افراد زيادى قادر به خريدن يخ نبودند زيرا يخ جزو كالاهاى لوكس بود و هر كس توان خريد آن را نداشت.
وى درباره اطلاع يافتن از اوقات افطار و سحر در زمانى كه هنوز عصر رسانه هاى الكترونيكى مانند راديو و تلويزيون نرسيده بود مى گويد: شيوه هاى زيادى براى اين كار وجود داشت. براى اين كه تمامى شهر مطلع شوند، توپ در كردن رسم بود. در گرگان ۲ توپ قديمى وجود داشت. يكى را نادر شاه از غنايم جنگى هند آورده بود. زمانى كه محمد حسن خان قاجار در استرآباد شورش كرده بود نادرشاه براى سركوب او توپى فرستاده بود. بهبودخان از سرداران بزرگ نادر چندين توپ براى سركوبى قوم استرآبادى ها فرستاده بود كه يكى از آنها باقى ماند.
معطوفى ادامه مى دهد: محمدعلى ميرزا هم براى سركوبى مشروطه خواهان استرآباد از روسيه با خود چند توپ مى آورد. البته برخى روايات اظهار مى دارد كه طرفداران محمدعلى شاه اين توپ ها را از فيروزكوه آورده بودند. از آن توپ ها هم يكى باقى ماند. هرچه هست وجود حداقل ۲ توپ براى اعلام وقت سحر و افطار در استرآباد حتمى است. اين توپ ها در تمام دوران قاجار شليك مى شد.
پشت بيمارستان فلسفى فعلى در ميدانى كه حالا اسلام آباد نام گرفته محوطه خالى بود كه در كنارش در زمان قبل از انقلاب ايستگاه راديويى نصب كرده بودند.
دومين وسيله اى كه با آن اعلام اين ۲ وقت مى شد شيپور بود. در گرگان قديم به آن بوق دم دادن، بوق دم كردن، فوت كردن و يا شيپور كوبيدن مى گفتند. اين كار شيپور كوبيدن عموماً روى مناره ضلع شمالى مصلى فعلى انجام مى شد. در زمان قاجار يك گروه نقاره چى آوردند كه زمان سحر و افطار را اعلام كنند. البته اين گروه زمانى كه قبايل وحشى از دروازه فوجرد حمله مى كردند، هم در شيپور خود براى اعلام خطر مى دميدند.
معطوفى درباره شيپورها مى گويد: يكى از شيپورهاى باقيمانده از آن موقع برنجى و ساخته پاريس است كه بر روى آن تاريخ ۹۰ سال پيش با آرمى حك شده است. غير از آن نقاره هم بود. نقاره شيپورهايى بود از شاخ گاو، بلند و كشيده كه البته از شاخ هاى مخصوص كوتاه هم استفاده مى كردند. در ضمن خان ها هم تفنگچيانى داشتند كه در گروه اين تفنگ چيان جارچى و شيپورزن هم وجود داشت. در آن زمان هر خانى يك قشون خصوصى داشت. اين جارچيان و شيپورزنان وقت سحرى و افطار را در روستاها اعلام مى كردند.
داروغه هاى استرآباد يكى ديگر از راه هاى خبررسانى زمان افطار و سحر در گذشته بودند كه معمولاً به همراه خود جارچى داشتند. جارچى داروغه نيم ساعت قبل از افطار در شهر دور مى زد و مى گفت: «وقت افطار است، مغازه ها را ببنديد». اين تعطيلى وقت افطار، اجبار حكومتى بود.
البته اسس، گزمه و اتاس (هر ۳ به معنى پاسبان) هم بودند. هر يك از اين پاسبان ها در مقاطع مختلف بعد از حمله مغول ها مخصوصاً دوره صفويه حوزه فعاليتشان فرق مى كرد، آنها يا با لگند مرسى (لگن مسى) يا با «دم دادن بوق» به مردم اطلاع مى دادند.
در محله سر پير كنار مسجدى كه آن را خراب كردند يك «درخت فانوس» بود. درخت چنار كه قرقره اى در نوك آن تعبيه شده بود و سر افطار فانوس را روشن مى كردند و يك «فانوس كش» آن را با طناب به بالاى درخت مى كشيد. اين فانوس در هنگام سحر كاربرد ديگرى داشت. كسانى كه بعد از سحر بيدار مى شدند، فانوس را نگاه مى كردند و مى فهميدند كه سحرى تمام شده و مى گفتند كه ديگر چيزى نخوريد.
اين فانوس در ضمن شب ها كه ۴ دروازه استرآباد بسته مى شد روشن كننده مسير كاروان ها هم بود. البته بعيد بود كه از دشت گرگان كاروانى بيايد ولى اگر كاروانى ويژه اسم شب را داشت قراولان دروازه فوجرد در محل امامزاده عبدالله (ع) فعلى و دروازه مازندران را برايش باز مى كردند. البته قبل از آن قراول با داروغه و داروغه با حاكم شهر تماس مى گرفت تا اسم شب تأييد شود. اگر كاروانى اسم شب را نداشت پشت دروازه تا صبح مى خوابيد.
سحرخوانى مردم در محلات براى بيدار كردن همسايه ها نيز راه ديگر اعلام زمان اذان بود، معطوفى در اين مورد مى گويد هر محله اى براى خودش مسجدى داشت و افراد در وقت سحرى مى رفتند روى مناره يا گلدسته مسجد و برخى مناجات ها مانند مناجات ابوسعيد ابوالخير را آرام آرام سحرخوانى مى كردند. كه اين كار به معنى نزديك شدن وقت سحر بود و اعلام بيدارباش. سحرخوانى بيشتر ترنم مناجات ها بود تا اين كه مانند اذان با صداى بلند باشد. برخى هم از روى تراس خانه شان در وقت سحر اذان مى گفتند و اعتقاد داشتند كه اين كار ثواب دارد. اما رايج ترين رسانه عمومى اذان گفتن در گلدسته هاى مساجد بود.
يكى ديگر از كارهاى مردم هر محله يا كوچه براى همديگر «چليك گردانى» و «لگند مرسى توشاندن» بود. ۲ ۳، همسايه كه مى خواستند در وقت سحرى يا افطار همديگر را خبر كنند لگن هاى مسى را پشت رو مى كردند و با چوب روى آن مى زدند. توشاندن هم يعنى زدن. با اين كه صداى ناجورى داشت اما اطلاع رسانى خوبى مى كرد. برخى هم كه مى خواستند ثواب بگيرند چليك به دست در كوچه راه مى افتادند و با صداى بلند اشعارى را به گويش استرآبادى مى خواندند و بر چليك مى كوفتند.
يكى ديگر از كارها دق الباب كردن بود. برخى كه زودتر بيدار مى شدند كوبه هاى درب منزل ۲ ۳،همسايه دور و بر خود را مى كوفتند و آنها را هم بيدار مى كردند. به ديوار كوبيدن هم رسم ديگرى بود كه به آن «ديفال مكم كوفتن» مى گفتند اين كار يك نوع رسانه تك نفره و انفرادى محسوب مى شد. در كل رسانه هاى عمومى ماه مبارك رمضان آنقدر زياد بود كه كسى خواب نمى ماند.


استفاده از اين خبر فقط با ذكر نام شمال نيوز مجاز مي باشد .
ایمیل مستقیم :‌ info@shomalnews.com
شماره پیامک : 5000592323
 
working();
نظرات خوانندگان :

masume 21 مهر 1386
salam,khube in maraseme betore mesal fanus ra baraye ayandegan negahbedarim,har chand sanayee pishrafteh jaye anan ra gereftehast.masume az alman

ارسال نظر :
پاسخ به :





نام : پست الکترونیک :
حاصل عبارت روبرو را وارد نمایید :
 
working();

« صفحه اصلي | درباره ما | آرشيو | جستجو | پيوند ها | تماس با ما »
هرگونه نقل و نشر مطالب با ذكر نام شمال نيوز آزاد مي باشد

سامانه آموزش آنلاین ویندی
Page created in 0.171 seconds.